داستان دیدن عکس و خوندن داستان

ادامه داستان قبلی


داستان های که خوندی داستان هایی که یه عده نوشتن یه جایی باید به کار بیاد دیگه


کجا از اینجا بهتر


حالا این خیال و این بد بختیا به اینجا ختم میشه یا نه باشه در قسمت بعد


این داستان ادامه دارد....


ادامه داستان اینجاست


حالا نشستی کلی فکر کردی کلی به ذهنت فشار آوردی به خیال خودت کلی کیف کردی همین جوری الکی الکی تمومش کنی!!!


این که فکر و خیالش این همه کیف داشت دیگه واقعیش چقد حال میده!!!


این عکس باحالی که از دختر لختی و ناز دیدی تموم رگ و پیوندات رو شل کرد نمیشه که دیگه نبینی نمیشه که....


این جوری میشه که پامیشی با دوسه تا از بروبچ میری  تو خیابون و همون چیزایی که فقط خونده بودی رو میخوای با دو چشم مبارک ببینی!!!!


تو فلان داستان خونده بودی که بهمان دختر فلان قسمت از بدنش اون جوری بود و پسره چقد با این کمال بی بدیل سرکار علییه حال کرده بود


با خودت میگه خوب منم بگردم ببینم کدوم دختر از این محاسن داره !!!


تمام حواس پنج گانت رو توی چهار تا چشمت (دوتاش قرضیه) جمع میکنی و ....یا علی


حالا نبین کی ببین


بچه ها بچه ها اونا نیگا.....


قراربود داستان کردن زن دایی و... رو بخونی که به اینجور کارا نرسی


قرار بود بشینی عکس لخت دختر مردم رو ببینی و بری توی خلوت خودت جلق بزنی که کاری به دخترای هم وطن(!!!!) خودت نداشته باشی


پس چی شد


این که برعکس از آب در اومد


داستان از همون اولش هم همین جوری قرار بود بشه


فکر نکردی با خودت اون جماعتی که رفتن و کردن و بردن و خوردن مگه مرض دارن بیان وقت بزارن پول بزارن اینا رو بنویسن که تو بخونی استمنا کنی و دنبال دختر مردم نیوفتی!!!


نه فدات شم


نوشتن که بخونی و استمنا کنی و معتاد بشی و باز بخونی و بخونی و یاد بگیری و در عمل انجام بدی


 تا  حرمت این کارا شکسته بشه تا اونا راحت تر بتونن کاراشون رو ببکن


رفته بودی سر کوچه داشتی دختر همسایه رو دید میزدی با بروبچ ولی سر کوچه بغلی رو هم نگاه کردی که خواهرت داشت میومد یا نه!!!!


داستان باز هم به  همین  سر کوچه وایسادن ختم نمیشه


این داستان ادامه دارد


منبع

ربنا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد